ویترین ویانا

🖤به نام خداوند رنگین کمان.....


بچه های ایران...

‏پسرم
شاید سر کوچه‌ای همچنان که از ابرویت خون می‌چکد بمیری،
یا با چوبه‌ی دار جان دهی.
خوب ستاره‌ها را نگاه کن
شاید دیگر نتوانی به آن‌ها بنگری.


ناظم حکمت / برگردان آیدین غلام زاده

+ چند روز پیش استوری امیرپارسا نشاط رو دیدم ، گفته بود وقتی از ون پیاده میشدن و وارد بازداشتگاه میشدن به این فکر میکردم که دوباره کِی خیابون و آسمون و بیرون و..... میبینن؟

اونایی که امید داشتن زودتر میان بیرون و دیگه نیومدن چی؟...

پس تکلیف اون همه امید و جوونی چی میشه؟

حالم از این وضع داره بهم میخوره..


دورویی!

چی میشه که یک آدم به این نتیجه میرسه دو رو باشه؟

آخه اصلا طرف هر نفعی هم برات داره ، خودت حالت از خودت بهم نمیخوره؟

تا کی الکی لبخند بزنی و حرفای قشنگِ الکی بگی؟

تا کی یه ماسک رو صورتت باشه؟

خودت از این نوع ارتباط خسته نمیشی؟

میدونی با این کار چقدر از باور هایِ یک آدم رو خراب میکنی؟ اونجایی که شاید یک نفر واقعا دوستش داره و بهش اهمیت میده ؛ اما اون با خودش میگه نکنه اینم الکی باشه؟ نکنه اینم تو روم این حرفارو بزنه و پشتم کلی حرف های عجیب و غریب بزنه؟

نکنه اینم........

چتونه واقعا؟ حقیقتا از ارتباط با آدم ها خسته ام!

.

.

.

این جهان پر از صدای حرکت پاهای مردمیست که
همچنان که تورا می بوسند ، در ذهن خود طناب دار تو را می بافند..

( فروغ فرخزاد )


زن بگیره درست نمیشه!

چند وقت پیش توییت خانمی رو خونده بودم با این مضمون که با اینکه بسیار زیبا بوده و موقعیت خوبی داشته و هردو هم همدیگر رو دوست داشتن ، پارتنرش به علت افسردگی ای که خانم داشته دیگه نتونسته اون رابطه رو ادامه بده و تحمل کنه.

و سوالی که از اون موقع ذهنِ من رو درگیر کرده اینه که واقعا چند نفر قبل از اینکه وارد رابطه بشن از سلامت روان خودشون و طرف مقابلشون مطمئنن؟ یا اینکه بیشتر براشون عضله سازی و کمر باریک و عمل بینی و...... مهمه؟!

البته نه اینکه ظاهر اصلا مهم نباشه ولی تا کجا با یک آدمِ زیبا و حتی پولدار میتونی ادامه بدی؟! 

یه باوری هم که تو ذهنِ بعضی ها وجود داره اینه که بعد اینکه وارد رابطه بشن سرگرم میشن و افسردگی و هر اختلال روانی ای که دارن خود به خود از بین میره! قدیمی و ساده ترش رو بخوام بگم همون جمله ی « زن بگیره/شوهر کنه درست میشه» است:)

واقعا پارتنرِ ما و حتی رفیقِ ما تراپیست شخصیمون نیست!

هیچکس خودش رو موظف نمیدونه که همیشه مراعاتمون رو بکنه ، همیشه حواسش بهمون باشه و....

البته که آدم مناسب میتونه مارو در مسیر درمان همراهی و کمک کنه ؛ ولی به شرطی که ما پا به مسیر درمان گذاشته باشیمD: .....


گر چه می‌سوزم از این آتش به جان‌، لیک بر این سوختن ، دل بسته‌ام ....

 اگر چند ماهِ دیگر من از این شهر بروم ، شانسِ بی هوا دیدنت ، رفتن به جاهایی که قبلا آنجا حضور داشتی ، وقتی با نام خیابان یادت می افتادم ، همه اینهارا از دست میدهم.

زندگی جدی تر میشود اما من باز هم فراموشت نخواهم کرد ؛ اما تو هیچوقت نمیفهمی یک نفر در همین حوالی چقدر تورا دوست داشته و به تو فکر کرده.

هیچوقت نمیفهمی هیچکس برایم تو نشده ؛ من در همه لحظاتی که میخندیدم و خوش میگذراندم با خودم میگفتم ای کاش تو کنارم بودی.

اگر من از این شهر بروم ، روزی دستِ پُر برمیگردم و هنوز تو در یادم هستی ؛ اما چه فایده؟

عشق که منتظر آدم نمیماند.

راستی ، گفته بودم چقدر از نبودنِ تو میترسم؟ گفته بودم با هر بار رفتنت چقدر از قبل خالی تر میشوم و با بی حسی مطلق به رد پایت خیره میشوم؟

من آن بی حسی را میشناسم ؛ آن بی حسی همه رنگ ها و احساسات و زیبایی هارا از من میگیرد و با آن چهره ترسناکش یقه ام را می چسبد و میگوید : این اولین بار و آخرین باری بود که عاشق شدی ؛ برو و باقی زندگی ات را بگذران اما میدانی که هروقت حرف از عشق بشود قلبت تند تند میتپد و حفره خالی درونت را آنقدر حس میکنی که مطمئن میشوی نمیشود آن را با چیز دیگری پر کنی.

 

+ عنوان : شعری از سهراب سپهری


تو را به اندازه خودت ، اندازه آن قلب پاکت دوست می دارم.

💓

تو را به جای همه کسانی که نشناخته ام دوست می دارم

تو را به خاطر عطر نان گرم

برای برفی که آب می شود دوست می دارم

تو را برای دوست داشتن دوست می دارم

تو را به جای همه کسانی که دوست نداشته ام دوست می دارم

تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم

برای اشکی که خشک شد و هیچ وقت نریخت

لبخندی که محو شد و هیچ گاه نشکفت دوست می دارم

تو را به خاطر خاطره ها دوست می دارم

برای پشت کردن به آرزوهای محال

به خاطر نابودی توهم و خیال دوست می دارم

تو را برای دوست داشتن دوست می دارم

تو را به خاطربوی لاله های وحشی

به خاطر گونه ی زرین آفتاب گردان

برای بنفشیِ بنفشه ها دوست می دارم

تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم

تو را به جای همه کسانی که ندیده ام دوست می دارم

تورا برای لبخند تلخ لحظه ها

پرواز شیرین خاطره ها دوست می دارم

تورا به اندازه ی همه ی کسانی که نخواهم دید دوست می دارم

اندازه قطرات باران ، اندازه ی ستاره های آسمان دوست می دارم

تو را به اندازه خودت ، اندازه آن قلب پاکت دوست می دارم

تو را برای دوست داشتن دوست می دارم

تو را به جای همه ی کسانی که نمی شناخته ام … دوست می دارم

تو را به جای همه ی روزگارانی که نمی زیسته ام … دوست می دارم

برای خاطر عطر نان گرم و برفی که آب می شود و برای نخستین گناه

تو را به خاطر دوست داشتن … دوست می دارم

تو را به جای تمام کسانی که دوست نمی دارم … دوست می دارم …

” پل الووار ، ترجمه احمد شاملو “

💓

Designed By Erfan Powered by Bayan