ویترین ویانا

🖤به نام خداوند رنگین کمان.....


این فرد به زور نفس میکشد...

زندگیم شبیهِ یه نقاشیه که یه بچه خط خطی کرده و من تمام تلاشم رو میکنم از اون خط خطی ها یه طرحِ قشنگ دربیارم ، شبیه یه جمله زشت رو دیوار که با اینکه پوشوندمش ولی جاش رو دیوار مونده و زشتش کرده ، شبیه دیواری که نقاشش یه تیکه رو خراب کرده و هیچ جوره نمیتونم بپوشونمش و هرچقدر هم با نقاش دعوا کنم بازم چیزی درست نمیشه ، یه ناخن شکسته بین ناخن ها که یا باید همشو کوتاه کنم بره یا بذارم ناخن شکسته تو ذوق بزنه ؛ شبیهِ........

میدونی رفیق من همه تلاشمو کردم ولی درست نمیشه ، کثافت و زشتی از یه جاش میزنه بیرون ، بالاخره یه جا باید سخت ترین کار زندگیم رو بکنم و اونم اینکه این شرایطِ کوفتیم رو بپذیرم ولی نمیتونم ! نه تنها به هرچیزی نمیشه عادت کرد بلکه هردفعه بیشتر از دفعه پیش زار میزنم ، بیشتر از پیش تو باتلاقِ کثافت زندگیم فرو میرم.

میدونی دیگه هیچ چیزی برام نمونده ؛ نه آرزویی نه هدفی نه رفیق و نه عشقی....

شاید باید اینارو بنویسم بزنم به پیشونیم تا شاید آدما مراعات کنن که این فرد به زور نفس میکشد....


اگر چه هیچکس نیومد ، سری به تنهاییت نزد....

از یه جایی به بعد اونقدر شرایط زندگی من رو تنها و گوشه گیر کرد که دیگه نه تنها عادت کردم بلکه از نیاز به آدم ها بیزارم؛ چه نیاز عاطفی چه مالی چه هرچیزی.

دلم میخواد برم یه جایی و ارتباطم رو بدون استثنا با همه قطع کنم و تنهایِ تنها همه چیز رو بگذرونم ، هرچند که همین الانشم دارم همینکار رو میکنم با این تفاوت که هنوز بین آدم هام و مجبورم به دلایلی ارتباط برقرار کنم ، با آدم ها حرف بزنم و از همه مهمتر ازشون درخواستی داشته باشم.

همه اینا رو بالاجبار دلم میخواد داشته باشم چون دیگه امیدی به کسی ندارم و به شدت خسته شدم ، تنهایی اجباری هیچ آرامش و سکوت و..... نداره ، فقط پر از تلخیه ؛ انگار که خدا تورو گوشه دنیا تنها رها کرده باشه...

 

Designed By Erfan Powered by Bayan