جمعه ۱۶ مهر ۰۰
* امروز قرار بود خاله ام بیاد خونمون ، منم داشتم سالاد درست میکردم بعد دستمم بریدم ؛ فکر میکنید در نتیجه چیشد؟ خاله ام زنگ زد گفت همسر جان کیک خورده بوده مسموم شده و حالش بده نمیتونه بیاد :| ( دعا برای شفای همه بیماران )
حالا منم انگشت بریدم برای این ها! البته آخرش به خانواده زخم انگشتم رو نشون دادم و گفتم برای اینکه شما سالاد بخورید دستم برید ها!! هه ، خلاصه که به هدفم رسیدم:))))) وای حالا یاد یه چیزی افتادم ، یه زمان کش فانی بافت مد شده بود ، منم کش هارو میکردم تو انگشتم و دستبند و گردنبند درست میکردم، انقدر کش تو دستم میموند که انگشتم کبود میشد ؛ همیشه میگفتم من برای این دستبند گردنبند ها انگشت کبود کردما:))))))) خلاصه منت گذاشتن و فخر فروشی از ویژگی های بارز وی بود:)))) (الکی)
* امروز رفته بودم دریاچه چیتگر و واقعا به این نتیجه رسیدم که هرچی زوج عاشقه میاد اینجا قرار میذاره! :))))
* از دوستم خواستم جواب سوال های حسابان رو بفرسته؛ننوشته بود، بعد خواستم فقط بگه باید چیارو بنویسیم ، اونم نمیدونست، خلاصه که قسمت همین بود که من درس نخونم امروز:)) ببینید دیگه شماهم شاهد بودین چقدر در پی درس بودم و نشد،ای بابا ، ای بابا :(
*از جمعه هفته بعد دوباره این آزمون های گزینه دو شروع میشه -_-
* راستی من فهمیدم وقتی گریه میکنم ، بعدش با یک آسودگی خاصی در سکوت فرو میرم و آرامش اون لحظه رو خیلی دوست دارم. *,*
*الان؟ الان درگیر اینم که کریم خان زند و آقا محمد خان و لطفعلی خان و اینا چیکار کردن :|||| عجب....عجب....
*بحث درس شد ، حرف آخرو بگم و برم؛ شماهم شنیدین که هنر و کنکور هنر آسونه و اینا نه؟ :)))) حتما در روزهای آتی راجب این موضوع براتون مینویسم! -_- (رشته من هنر نیست ، میخواست باشه ولی سر از ریاضی در آورد! -_-)
همین دیگه دوستان....
برای اولین بار از اتفاقات یک روزم براتون نوشتم ، مورد پسند واقع شد باز هم مینویسم انشاااااالله. *شبتون بخیر...تاریکی به کام....و از این حرفا*
آره میدونم شب کنکوری ها بخیر نیست..بگذریم
بهرحال! نقطه