سه شنبه ۲۰ مهر ۰۰
مامان و بابام یک سریال ترکی نگاه میکنن که اصلا پسند من نیست-_- ، اما چون خودشون خیلی میپسندن صداش خیلی زیاده و تا اتاق من هم میاد :)))
دیشب یکهو یکی از دیالوگ هارو شنیدم که میگفت : تو فکر کردی زندگی جمیله خوبه؟!
- آره! +نه! تو اونجوری به زندگیش نگاه میکنی که دوست داری!
و واقعا هم همینطوره....ما از بیرون به زندگی بقیه نگاه میکنیم و چیزهایی که دیده میشه ؛ ماشین ، خونه (مادیات ، که صرفا ظاهر زندگیه) و لبخند ها و شادی های مصنوعی....چرا میگم مصنوعی؟ یعنی هرکس جلوی ما شاد بود داره ادا در میاره؟! معلومه که نه! منظور من اینه که هممون دوست داریم جلوی بقیه خوب جلوه کنیم و غم هامون رو پیش هرکسی جار نزنیم و نشون ندیم.
حالا وقتی میشنویم کسی قراره تسلیم بشه ، ادامه نده! مثلا استعفا ، ترک تحصیل ، طلاق و....
میگیم عه چیشد؟! اینا که خوب بودن! خوشی زده زیر دلشون!
و فاجعه موقعیه که میریم بهشون مشاوره هم بدیم! -_-
قسمتی از کتاب نامه به کودکی که هرگز زاده نشد نوشته : تو فکر میکنی برای خوشبخت بودن آیا داشتن سیستم حرارت مرکزی کافی است؟ می دانم که وقتی از سرما میلرزی ، داشتن خانه ای گرم سیستم حرارت مرکزی خیلی خوب است. اما آیا برای خوشبخت شدن همان کافی است؟ آیا میتواند از هویت و آبرویت دفاع کند؟ حتی وقتی حرارت مرکزی داری باز هم باید دروغ ها و فریبکاری هارا تحمل کنی!
*قضاوت نکنیم..چیزهایی هست که نمیدانیم*
*توجه شمارو به این عکس جلب میکنم :) 👇🏼