ویترین ویانا

🖤به نام خداوند رنگین کمان.....


خالی...

میگفت بعضی وقت ها که شب خوابم نمیبره برای فردا غذا درست میکنم ، بعضی شبا هم غذا زیادتر درست میکنم که برای فردا هم بمونه ، میخنده: مثل مامانا!

 غم پشت خنده هاش رو تا مغز استخون درک میکنم ، مامان باباش جدا شدن ، کنکور داره ولی آخرین دغدغه ای که زندگیش بهش اجازه میده داشته باشه کنکوره ، اونم کسی که تا اول دبیرستان شاگرد اول بود و کم کم رسید به الانی که چند تا از درساشو افتاده و داره بیخیال رویاهاش میشه ، ولی این بیخیالی از روی آسودگی نیست! مجبوره...

از یه طرف باید نگران باباش باشه ، نگران غذا خوردنش ، نگران تنهاییش ، نگران خونه زیر پای باباش که باید برای مهریه بده بره

از یه طرف نگران عمر نابود شده مامانش و.....

مثل برادرش نمیتونست بیخیال باشه ، دلش برای هردو به یک اندازه میسوخت و کار آنچنانی از دستش برنمیومد و این وسط سعی میکرد با خنده های بلند و الکی غم چهره اش رو بپوشونه.

--------------------

یک ویدیو دیدم همین اتفاق مشابه مسمومیت مدارس دخترانه ، ده سال پیش تو افغانستان توسط طالبان اتفاق افتاد ؛ میترسم که بهش فکر کنم ، نمیتونم باور کنم داریم تو چه فاجعه ای زندگی میکنیم و واقعا چیزی هم مونده که نکشیده باشیم؟ غول مرحله آخر اصلا برای ما معنی نداره چون هر مرحله یه غول وحشتناک جدیده!

پیام عمه و عمو و تماس مادربزرگ رو جواب میدم و میگم مرسی ، فعلا نکشتنمون.

------------------

 تو کتابخونه یا پام رو تکون میدادم یا ناخونامو میکندم در حدی که ناخونامو داغون  کردم=)))) 

یه خانوم خیلی جدی وسط کار و درسش بلند شد به من گفت پات رو پات ننداز ، من انقدر اینکارو کردم زانوم مشکل پیدا کرده ، اینجوری خون گردش پیدا نمیکنه و.....از دلسوزیش تشکر کردم و با خودم گفتم کاش دغدغه ام این بود!

---------------

خلاصه اش رو بخوام بگم هیچ اطلاعی ندارم این روزا داره چجوری میگذره و هیچ ایده ای ندارم این روزارو دقیقا دارم به امید چی میگذرونم؟ واسه همین سعی میکنم اصلا فکر نکنم ، درس بخونم ، کتاب بخونم ، فیلم ببینم ، سعی کنم ارتباطاتم رو زنده نگه دارم ولی آیا میتونم؟

میدونید هروقت که تو نمیتونم ترین حالت ممکنم چیکار میکنم؟ تا سر حد مرگ میخوابم:))) آره درسته از کارام عقب میمونم ولی تنها چاره ام همینه.

خوابیدن تنها کاریه که با یه امیدی انجامش میدم : با امید بیدار نشدن!

--------

 

+ من با همتون متفاوتم و پوست شیر رو ندیدم فقط کم و بیش از داستانش اطلاع دارم، ولی سقوط رو دیدم و البته سریالی که بنظرم بهش بی توجهی شده سریال آکتوره. راجب زندگی دوتا بازیگر تئاتره که نوید محمد زاده و احمد مهرانفر بازی میکنن ، انصافا داستان متفاوت و قشنگی داره ، از اون فیلماییه که با دیدنش عشق قدیمی بازیگری تو وجودم فوران میکنه ولی خب ، اینم مثل بقیه رویاها.....

اینجا اصلا سرزمین رویاها نیست! اینجا فقط باید برای زندگیت بجنگی ، چه دختر چه پسر چه پیر چه جوون.

-------

هروقت گوشیم رو روشن میکنم عکس نیکا شاکرمی رو میبینم ، حیف اون همه انرژی و جوونی و شجاعت و زیباییت دختر ، کاش من به جات رفته بودم.

 

جمعه ۱۲ اسفند ۰۱ , ۰۰:۲۳ -- 𝚂𝚎𝚕𝚎𝚗𝚎

لطفا بیشتر این مدلی بنویس. با تموم تلخیش یه حس زنده بودنی داره که لذت بخشه. 

و‌ درباره پاراگراف اول، می‌دونی حتی یک‌ لحظه تصورش هم باعث می‌شه از ترس و غم بغضم بگیره. کاری هم جز ارزوی بهتر شدن اوضاعش از دستم بر نمیاد متاسفانه. (=

سلییییین:***********
اگه تو بخونی حتما:)))))
اوهوم....

فقط میتونم تسلیت بگم

 

هعیییییییی ویانا هعییییی

در این کشور امید خیلی وقته مرده

😞😞...

میخواستم بهت بگم تو دقیقا وقتی پست میزاری که به محتوای پستت نیاز دارم و از این بابت بارها تو دلم ازت تشکر کردم و گفتم امروز رسمی تشکر کنم.. :)

مسمومیت مدارس طوری شده که از ترس سلامتی میخواییم نریم و از طرفی از تکرار طالبان هم می‌ترسیم اما بخوام صادق باشم همش میگم خون ما از کسایی که مردن که رنگی تر نیست پس ترس جون چیه؟

با خواب خیلی موافقم...خیلی

عزیزممممممم❤️❤️❤️
از این طرفا😍
آره دقیقا ، نمیدونم منطقیه یا نه ولی دغدغه تکرار طالبان و تحصیل و...برام مهمتر از جونم شده:)

جمعه ۱۲ اسفند ۰۱ , ۲۳:۴۰ -- 𝚂𝚎𝚕𝚎𝚗𝚎

اینجا اصلا سرزمین رویاها نیست! اینجا فقط باید برای زندگیت بجنگی ، چه دختر چه پسر چه پیر چه جوون. 

و اگر از این جنگ‌ زنده و پیروز بیرون بیایم، حاضرم قسم بخورم دیگه هیچ کس بهتر از ما زندگی رو نمی‌تونه حس کنه، بفهمه یا قدرشو بدونه. 

 

+گفتم پیروز، دوباره دلم‌ داغ شد:))‌‌ چقدر مظلومانه کشتنش:)) اینجا حتی حکم محاربه‌ها هم نتونن بهت بچسبونن، تهش هر طور شده با مرگ تدریجی از روی زمین محوت‌ می‌کنن. 

چقدر قشنگ گفتی:) قشنگ و تلخ ولی خب عین حقیقت...

این پست انقدر من بود و از هر جزئم ی بخشی داشت ک  من میرم عین بچگیام زیر پتو گریه کنم 

عزیزمم نههه عذاب وجدان گرفتم☹️😭

نمیدونستم دبیرستانی هستی فکر میکردم بزرگتری ویانا:)

میدونی من بچه مدرسه ای ندارم ولی هررور که با خانوادم حرف میزنم همه نگران بچه هاشونن بیچاره ها نمیدونن چیکار کنن اصلا. اونا که بچه هاشون رو تصمیم گرفتن فعلا یکی دوهفته ی پایانی سال رو نفرستن مدرسه.

من موندم اگر عرضه ندارن اوضاع رو جمع کنن چرا این روزای پایانی سال رو کلا تعطیل یا انلاین نمیکنن؟ چطور بلد بودن چندسال آنلاین کننن حالا نمیشه؟؟؟؟؟؟

یکی میگفت چطور اونایی که معترض بودن با ماسک و پوشیه و هزارتا پنهان کاریه دیگه رو شبونه پیدا کردن همشون رو ریختن بردن، اونوقت مسببین این کارو نمیتونن پیدا کنن؟!!!

واقعا یاللعجب!

همه دارن به همون طالبان فکر میکنن.

همسرم میگه دیروز هرجا بودم همه مردا تلفنی داشتن سر مدرسه رفتن یا نرفتن بچه هاشون دعوا میکردن.

ملت مظلوم و بینوا رو باز قربانی کردن که به اهدافشون برسن. 

دلم برای دوستت سوخت. منم مدرسه ای که بودم چندتا دوست داشتم که شرایطشون این بود، اینا بیشتر از بقیه میخندیدن و دلقک بازی درمیاوردن ولی دوستای صمیمیشون میگفتن توو خلوت های خودشون این بچه ها حالشون داغونه.

من واقعا میزان مشکلات مردم رو نمیدونم شاید یه جایی واقعا جدایی بهترین گزینه باشه ولی همیشه میگم اگر میشه موند و ساخت شده به خاطر اون بچه آدم بمونه. نمیدونم پدر مادرا میتونن درک کنن که چه فشاری روی بچه هاشون میاد و اونا چه ضربه هایی میخورن؟

سلام عزیزم ، کجا گفتم دبیرستانی ام؟😁
راستش این دوستم خودش میگه که خیلی راضیه از اینکه مامان باباش بیشتر از این ادامه ندادن چون خب بچه ها مجبور بودن کلی شاهد بحث و دعوا و اعصاب خوردی باشن ، بنظرم کسایی که جدا شدن خب حتما دیگه نمیشده که بسازن ، همه کسایی که مامان باباشون هستن و جدا نشدن هم حال خوبی ندارن:-).
همون دیگه ، کاملا مشخصه ، همه مدارس دوربین داره سرایدار جلوی در نشسته و.... قطعا اگر « بخوان » پیدا میکنن ، نوری وزیر آموزش پروش هم گفته مدارس رو مجازی نمیکنیم!:)))))

عذاب وجدان چرا؟ کار بدی نکردی :) 

🥲🥲🥲❤️
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
Designed By Erfan Powered by Bayan