ویترین ویانا

🖤به نام خداوند رنگین کمان.....


حرف دلم را از شاهرخ مسکوب بخوان

خدایا تو که می‌توانی آن بهشت کذایی را بیافرینی، چرا ما را اسیر چنین جهنمی کردی؟ به تو هیچ امیدی ندارم، هر چه هست در من است، به شرط‌ها و شروط‌ها. خنده‌دار است اما راستی انگار اعصابم درد می‌کند. همه این روزهای اخیر جانم لخت و سنگین بوده است. گویی سربی در آن است که پیوسته مرا فرو می‌کشد و زمینگیر می‌کند.

شاهرخ مسکوب، سوگ مادر


روز جهانی دختر...!

" به مادرم بگویید دیگر دختر ندارد "

یازده اکتبر ، روز جهانی دختر

به یاد تمام دخترانی که در خانه و خیابان کشتید.

🖤


میتونی به این همه چرا جواب بدی؟

احساس میکنم پیر شدم و حوصله هیچ چیز و هیچ کاری رو ندارم؛ حتی دلم نمیخاد به چیزی فکر کنم ، چرا اینجوری شدیم؟

دلم نمیخاد هیچ اتفاقی رو دیگه چه تو زندگی شخصیم چه جامعه قبول کنم ، یعنی بخوام هم دیگه نمیتونم و ظرفیت ندارم :-( چرا تموم نمیشه.

دوست ندارم بیانش کنم ولی خسته شدم ، چرا عمرمون سوخت؟


برای آزادی

هر ماشینی که رد میشود این آهنگ را میخواند:

برای تووی کوچه رقصیدن
برای ترسیدن به وقت بوسیدن
برای خواهرم خواهرت خواهرامون
برای تغییر مغز ها که پوسیدن
برای شرمندگی برای بی پولی
برای حسرت یک زندگی معمولی
برای کودک زباله گرد و آرزو هاش
برای این اقتصاد دستوری
برای این هوای آلوده
برای ولیعصر و درختای فرسوده
برای پیروز و احتمال انقراضش
برای سگ های بی گناه ممنوعه
برای گریه های بی وقفه
برای تصویر تکرار این لحظه
برای چهره ای که میخنده
برای دانش آموزا برای آینده
برای این بهشت اجباری
برای نخبه های زندانی
برای کودکان افغانی
برای اینهمه برای غیر تکراری
برای اینهمه شعار های توو خالی
برای آوار خونه های پوشالی
برای احساس آرامش
برای خورشید پس از شبای طولانی
برای قرص های اعصاب و بی خوابی
برای مرد میهن آبادی
برای دختری که آرزو داشت پسر بود
برای زن زندگی آزادی
برای آزادی …
برای آزادی …
برای آزادی …
برای آزادی …

...

خواننده: شروین حاجی پور

ترانه سرا : مردم

جرم : !!!!

پ.ن: این پست سلین رو پیوند کردم اما اینجا هم گذاشتم حتمااااا بخونید.


مهسا،حنانه،نیکا،سارینا و هزاران اسم

امروز که موهایم را شانه کردم و در آینه نگاه کردم ، اندازه و حالت موهایم مرا یاد حنانه کیا انداخت ، یک آن حس کردم از این زاویه چقدر شبیه همدیگریم.

با این تفاوت که من جسما زنده ام ولی حنانه کشته شده ؛ بله حنانه دختر بیست و سه ساله نوشهری که از همه جا بی خبر و در راه دندان پزشکی بوده بر اثر اصابت گلوله کشته شده ، به همین راحتی.

تو چی ؟ تو خودت را شبیه مهسا امینی نمیبینی؟ نیکا شاکرمی چطور؟ سارینا اسماعیل زاده چطور؟

تو دختری هم سن و سال نیکا نداشتی؟

شرف هم نداشتی؟

تو چه کسی هستی؟ اهل کجایی؟ چه میخواهی؟ تو چه موجودی هستی؟

از کدام گل پرپر شده بنویسم؟ 

از مهسا که میخواست تهران را بگردد؟

از نیکا که پر از شور زندگی بود؟

از سارینا که بعد از امتحانات مدرسه اش گفت چه حسی بهتر از رهایی؟

از مادر سارینا که فردا خودکشی کرد تا دخترش تنها نباشد؟

من نمیگویم تو بگو

این بار محض رضای خدا دروغ نگو ، کتک نزن ، بازداشت نکن ، تجاوز نکن ، نکش ، نکش ، نکش....

فکر کن

تو ایرانی ، من ایرانی ، زنان و مردان خیابان هم ایرانی

....

​​​​​​

حنانه کیا🖤

 

وای بر من که فهمیدم بر تو چه گذشت و‌ هنوز زنده ام نیکا🖤


زن ، زندگی ، آزادی

دیروز در مترو ، همانجایی که مهسا امینی به جرم بدحجابی گرفته و بعد کشته شد ، یک زن بی حجاب به خانم چادری که رو به رویش نشسته بود لبخند زد و دست تکان داد.

مهسا جان پس از تو ، به اضافه نامت حتی لبخند ها و نگاه هایمان هم رمز شده .

رمز ما همه با هم هستیم!

رمز زن ، زندگی ، آزادی

 

عکس از توییتر 💖

 


عجیبه!

خیلی اتفاقی وبلاگ یه آقایی رو پیدا کردم و داشتم پستاشون رو میخوندم که رسیدم به پستی که راجب حجاب اجباری و خوبی هاش گفته بودن اونم با چه استدلال هایی اسماعیل!😂 چه استدلال هایی!

جالب تر اینه که چهار آقا کامنت گذاشته بودن احسنت احسنت ، موافقیم ، داداش چجوری موافقی؟!😂 آخه یککککک بار حجاب سرت کردی؟ به خاطر بدحجابی از فامیل و خانواده تا افراد ظاهرا آمر به معروف توهین شنیدی؟کتک خوردی؟تحقیر شدی؟کشته شدی؟ اگر نه پس بیخود میکنی نظر میدی!

همینکه خودشون و طرفدارانشون آقا بودن کافیه تا یکم به این موضوع شک کنیم!:) حتی یه خانوم نظر نذاشته بود! ( تازه با این حساب که فضای کلی بیان مذهبیه و خب خانوم محجبه هم اینجا هست)

عجیبه

واقعا عجیبه

یه بار برای همیشه:

آهای آقا! حجاب خانم ها چه نفعی برات داره و بی حجابی چه ضرری بهت میزنه؟ کدوم پول ازت گرفته میشه؟


شاید خوشحال شویم...

دیشب خواب دیده ام مادربزرگ چند سال جوان تر شده ، موهایش سالم و مشکی رنگ است ، آرایش کرده و با ذوق از همه میپرسد قشنگ تر نشدم؟

همه خوشحال بودند ، همه قشنگ تر شده بودند.

دلیلش را نمیدانستم و از کسی هم سوال نکردم  تا وقتم را هدر نکنم و همه را خوشحال ببینم حتی آن دو نفری که الان از فشار زندگی بیمار و لاغر و پیر شده اند در صورتی که به چهل سال هم نرسیده اند ، گفتم تا وقت دارم ، تا خوابم ، همه را خوشحال و جوان ببینم ، انگار نه انگار که کسی حق کسی را خورده ، کسی بی حوصله و بداخلاق است ، کسی غمگین است و طبق عادت هر شبش در حیاط تنها سیگار میکشد..

کسی چه میداند؟ شاید خوابم تعبیر شود ، شاید خوشحال شویم ، به خودمان برسیم و قشنگ شویم.

دیگر هیچ جوانی در زندان نباشد ، چه زندان واقعی چه زندان حسرت.

کسی چه میداند؟

شاید آزاد شویم

شاید خوشحال شویم...


نوبت توست که در سرچوپی قرار بگیری!

آخ مهسای قشنگم

جدا از حس خشم و انتقامی که دارم و خواهم داشت ، این صحنه ، رقص و شادی و زیبایی ات ، با اینها بیشتر از همه آتش گرفتم و گریه کردم و جگرم سوخت...

پ.ن: کاربر the brain توییتر راجب این عکس نوشته : 

‏در رقص محلی زاگرس نشین ها ( کرد، لک ، لر) به نفر اول سرچوپی می گویند.‎#مهسا_امینی سرچوپی این جنبش شد! 

 دقیقا همین صحنه که دستمال جلو میاره ، با لبخند و سر اشاره می کنه: بیا دستم را بگیر، دستمال سفید (نماد صلح) رو بگیر، نوبت توست که در سرچوپی قرار بگیری!


مادر مُرد ، از بس که جان ندارد!

 

یکی از دلخوشی های مسخره ام ، ورق زدن تقویم و دیدن ماه جدید بود ؛ این بار نه برای دلخوشی بلکه بر حسب عادت ماه تقدیم را عوض کردم،تصویر این ماه ، فیلم مادر علی حاتمی است.
به محض اینکه تصویر را دیدم ، دیالوگ معروفش یادم آمد : مادر مُرد ، از بس که جان ندارد!
اما مادر جان! چقدر خوب که نیستی و این روزهارا نمیبینی که اگر بودی جانت را می‌گرفتند ، شاید هم یک گنده بک دخترت را جلوی چشمت کتک میزد و تو مادر!به دفاع از دخترت می ایستادی و آن بی غیرت  تو را هم کتک میزد !
روز بعد یک نفر که نمیدانم اهل کجاست و چه موجودی است اما قطعا انسان و هموطن تو نیست با لگد به تخت سینه شوهرت به جرم اعتراض میزد!
بگذریم مادر جان ، حرف های خوب بزنیم ؛ فکر کن با همسر و پسر و دخترت به مسافرت میرفتی ، به شهری که دخترت آرزوی دیدنش داشت ، آنجا دختر و پسر قشنگت را..... ای وای! دخترت را به جرم بدحجابی از برادرش جدا کردند و جنازه اش را پس آوردند! ای وای مادر!
مگر قرار نبود حرف های خوب بزنیم؟ چرا این روزها هیچ چیزی خوب نیست؟ از کی تاحالا انتهای سفرنامه به کشته شدن دخترمان میرسد؟
آرام باش مادر
چیزی نیست
میدانیم دیگر واقعا جان نداری
اینجا جای خوبی برای مادران نیست اما میدانی مادر ،  آخر ماهم دیگر جان نداریم.
ما چندین سال است که جان نداریم.

Designed By Erfan Powered by Bayan