ویترین ویانا

🖤به نام خداوند رنگین کمان.....


من ، خودم را هم از یاد برده بودم

هیچوقت لباسی که دوست داشتم را نپوشیدم.
هیچوقت جایی که دوست داشتم را نرفتم.
حرفهایم را نزدم.
پرهای پروازم شکست و رویاهایم گرفته شد.
تحقیر شدم ، سرکوب شدم ، شکستم.
با همه این ها ، با همه از امید ، از محقق شدن رویاها حرف زدم.
خندیدم و زندگی خودم را برای همیشه فراموش کردم.
کسی را زندگی کردم که صبح ها با انگیزه از خواب بیدار میشد و برای اهدافش تلاش میکرد. که تلاش کافی بود و لازم نبود بجنگد.
 هنوز هم شب ، ذوق دیدن ماه را داشت.
با رویاهایش میخوابید.
من کسی را زندگی میکردم که هرگز شبیه من نبود.
من ، خودم را هم از یاد برده بودم.
شاید که این بهترین راه بود.
خاطرم نمانده چه کسی بودم،فقط میدانم که خیلی دلم برای خودم میسوزد،همین.

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
Designed By Erfan Powered by Bayan