ویترین ویانا

🖤به نام خداوند رنگین کمان.....


آبان رسیده؟

آبان رسیده و منتظر  اوج زیبایی پاییزیم..

من اما وسط زمستان گیر افتاده ام ،  نه زمستانی که با برف پوشیده شده و به یاد کودکی برف بازی میکنیم

زمستانی که فقط سرمایش به من رسیده؛ یک هوای سوزناک و سرد ، آنقدر سرد که با هزار لباس و پتو هم گرم نمیشوم و لرز دارم و با بغضی که نمیشکند.

گریه غرورم را نمیشکند اما شکستن بغض پیش نامحرمان فاجعه است.

احساس میکنم در جاده ای طولانی و بی مقصد که هوایش سوز دارد تنها ایستاده ام.

چرا مثل کودکی کسی نگران نیست سرما بخورم و مرا از اینجا نجات دهد؟

ببرد جایی که هوایش معتدل باشد و آدم هایش گرم و صمیمی.

نمیدانم چرا همه در زمستان من غریبه اند.

چرا دیگر هیچ چیز مثل قبل نیست؟

مطمئنید آبان رسیده؟ فصل عاشقی و قدم زدن ها و زیبایی ها؟

پس چرا من وسط این زمستان لعنتی گیر افتادم و کسی نجاتم نداد؟

 

 

_من را می بخشید ، صرفا احساسم را مینویسم.

آثار ذهن آشفته همه جا هست و نمیتوانم نقش بازی کنم.

اگر فکر میکنید ناله و حرف منفی است اختیار رفتن با شماست🌹

آثارش روی حرف هایم ، نوشته هایم و حتی آهنگ هایی که گوش میکنم هست؛

همان جا که علیرضا پوراستاد میخواند: کمک کنید ای آدما ، فصل ها زمستونی شدن

خنده کمه روی لبا ، باز چشما بارونی شدن.

یکی به ما خبر بده ، که از خوشی با خبره

به ما که خسته ایم بگه : خونه بهار کدوم وره؟

هر چی که دوست داری از احساساتت بنویس عزیزم:)

نوشتن واسه ماها بهترین راه تخلیس.

ممنون:))❤️❤️
آره واقعا..
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
Designed By Erfan Powered by Bayan