يكشنبه ۱۳ آذر ۰۱
اتفاقی نگاهم به تابلوی کوچیک بالای دیوار افتاد که نوشته بود : کافیست انار دلت ترک بخورد..
تابلویی که چند سال پیش از کتابفروشی نردبان آسمان خریدم ، کتابفروشی که اندازه اسم قشنگی که داره دوستش دارم و رفتن به اونجا یکی از دلخوشی هامه. :)
تاحالا شعر کاملش رو نخونده بودم و نمیدونستم داستانش چیه و برداشتم ازش کاملا شخصی و جوری که دوست داشتم بود!😅😅
ولی خب امروز سرچ کردم و شعر کاملش رو که از عرفان نظر آهاری هست پیدا کردم:
لیلی زیر درخت انار نشست
درخت انار عاشق شد
گل داد… سرخ سرخ
گل ها انار شد… داغ داغ
هر اناری هزار تا دانه داشت
دانه ها عاشق بودند
دانه ها توی انار جا نمی شدند
انار کوچک بود…
دانه ها ترکیدند… انار ترک برداشت
خون انار روی دست لیلی چکید
لیلی انار ترک خورده را از شاخه چید
مجنون به لیلی اش رسید
خدا گفت: راز رسیدن فقط همین بود
کافی است انار دلت ترک بخورد..
❤️