ویترین ویانا

🖤به نام خداوند رنگین کمان.....


چه کسی خواهد دید ، مردنم‌ را بی تو ؟

محبوب من سلام.
همان روز که قلبم از شدت دلتنگی درد میکرد و من تمام تلاشم را میکردم که صدای گریه درونم بلند نشود با خودم فکر کردم نکند وقتی تو بیایی هم دلت برایم بسوزد و صبوری و آرام بودنم را تشویق کنی.
من دلسوز نمیخواهم ، کاش میتوانستی نجاتم دهی ؛ من از این غم تکراری خسته ام .
از اینکه همیشه مراقب باشم دهنم بسته بماند و یک جنگ بزرگ در  روحم راه بیندازم تا بتوانم روز را به شب برسانم و شب دعا کنم که روز نشود.
محبوب من ، فکر میکنم زندگی من برای تو بیش از حد خسته کننده و غم انگیز باشد و غم تو مرگ من است ؛ پس به سمت من نیا تا من مثل باقی عمرم تورا از دور نگاه کنم و صدای خنده هایت تنها دلخوشی ام بماند.
نگران من نباش و مرا با سرنوشتم تنها بگذار ، من از پس خودم بر می آیم چون که جز این چاره ای ندارم ، تا روزی که برای همیشه چشمم را ببندم؛ آن روز به دیدنم بیا ، این تنها خواسته من از تو است..
« خبر مرگ مرا با تو چه کس می‌گوید؟
آن زمان که خبر مرگ مرا می‌شنوی
روی تو را کاشکی می‌دیدم
شانه بالا‌زدنت را بی‌قید
و تکان‌دادن دستت که مهم نیست زیاد
و تکان‌دادن سر را که عجیب
«عاقبت مُرد؟»

[شعر از حمید مصدق]

چه شعری☹️☹️

🥲

اشعار زیبا و حق مصدق:)

👌🏻

«من دلسوز نمیخواهم ، کاش میتوانستی نجاتم دهی ؛ من از این غم تکراری خسته ام .»

همین. حسم به دلسوزی‌ها دقیقا همینه. خیلی دقیق بیانش کردی.

اوهوم:)

نوشتت درد داشت

حمید مصدق خیلی قشنگ شعر میگه

من این بیت شعرش رو خیلی دوست دارم: 

تو به اندازه تنهایی من خوشبختی

من به اندازه زیبایی تو غمگینم

من به اندازه زیبایی تو غمگینم:)

نبینم غمگین باشی :)

سال نو مبارک ویانا جان

عزیزی❤️ سال نو شما هم مبارک

چقدر قشنگه :(((

:)❤️❤️
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
Designed By Erfan Powered by Bayan