امروز که موهایم را شانه کردم و در آینه نگاه کردم ، اندازه و حالت موهایم مرا یاد حنانه کیا انداخت ، یک آن حس کردم از این زاویه چقدر شبیه همدیگریم.
با این تفاوت که من جسما زنده ام ولی حنانه کشته شده ؛ بله حنانه دختر بیست و سه ساله نوشهری که از همه جا بی خبر و در راه دندان پزشکی بوده بر اثر اصابت گلوله کشته شده ، به همین راحتی.
تو چی ؟ تو خودت را شبیه مهسا امینی نمیبینی؟ نیکا شاکرمی چطور؟ سارینا اسماعیل زاده چطور؟
تو دختری هم سن و سال نیکا نداشتی؟
شرف هم نداشتی؟
تو چه کسی هستی؟ اهل کجایی؟ چه میخواهی؟ تو چه موجودی هستی؟
از کدام گل پرپر شده بنویسم؟
از مهسا که میخواست تهران را بگردد؟
از نیکا که پر از شور زندگی بود؟
از سارینا که بعد از امتحانات مدرسه اش گفت چه حسی بهتر از رهایی؟
از مادر سارینا که فردا خودکشی کرد تا دخترش تنها نباشد؟
من نمیگویم تو بگو
این بار محض رضای خدا دروغ نگو ، کتک نزن ، بازداشت نکن ، تجاوز نکن ، نکش ، نکش ، نکش....
فکر کن
تو ایرانی ، من ایرانی ، زنان و مردان خیابان هم ایرانی
....
حنانه کیا🖤
وای بر من که فهمیدم بر تو چه گذشت و هنوز زنده ام نیکا🖤