ویترین ویانا

🖤به نام خداوند رنگین کمان.....


فکر میکنی زندگیش خوبه؟

مامان و بابام یک سریال ترکی نگاه میکنن که اصلا پسند من نیست-_- ، اما چون خودشون خیلی میپسندن صداش خیلی زیاده و تا اتاق من هم میاد :)))

دیشب یکهو یکی از دیالوگ هارو شنیدم که میگفت : تو فکر کردی زندگی جمیله خوبه؟!

- آره! +نه! تو اونجوری به زندگیش نگاه میکنی که دوست داری!

و واقعا هم همینطوره....ما از بیرون به زندگی بقیه نگاه میکنیم و چیزهایی که دیده میشه ؛ ماشین ، خونه (مادیات ، که صرفا ظاهر زندگیه) و لبخند ها و شادی های مصنوعی....چرا میگم مصنوعی؟ یعنی هرکس جلوی ما شاد بود داره ادا در میاره؟! معلومه که نه! منظور من اینه که هممون دوست داریم جلوی بقیه خوب جلوه کنیم و غم هامون رو پیش هرکسی جار نزنیم و نشون ندیم.

حالا وقتی میشنویم کسی قراره تسلیم بشه ، ادامه نده! مثلا استعفا ، ترک تحصیل ، طلاق و....

میگیم عه چیشد؟! اینا که خوب بودن! خوشی زده زیر دلشون!

 و فاجعه موقعیه که میریم بهشون مشاوره هم بدیم! -_-

قسمتی از کتاب نامه به کودکی که هرگز زاده نشد نوشته : تو فکر میکنی برای خوشبخت بودن آیا داشتن سیستم حرارت مرکزی کافی است؟ می دانم که وقتی از سرما میلرزی ، داشتن خانه ای گرم سیستم حرارت مرکزی خیلی خوب است. اما آیا برای خوشبخت شدن همان کافی است؟ آیا میتواند از هویت و آبرویت دفاع کند؟ حتی وقتی  حرارت مرکزی داری باز هم باید دروغ ها و فریبکاری هارا تحمل کنی!

*قضاوت نکنیم..چیزهایی هست که نمیدانیم*

*توجه شمارو به این عکس جلب میکنم :) 👇🏼


روز جهانی دختر مبارک❤️

۱۱ اکتبر ۲۰۱۲، نخستین روز دختران بود. این یادبود، در پشتیبانی از فرصت‌های بیشتر برای دختران و بالا بردن آگاهی در مورد نابرابری جنسیتی که دختران در سطح جهان به دلیل جنسیتشان مواجه‌اند، برگزار می‌شود.

روز جهانی دختر مبارک❤️ 

​​​​​​الان که این متن رو مینویسم ، کلی دختر به اسم ناموس و به جرم عاشقی کشته شدن.

​​​​​​خیلی ها به خاطر دختر بودن که توی محدودیت بیشتری نسبت به برادرشون قرار گرفتن از آرزوهاشون و خوشی هاشون دست کشیدن و با تعبیر با حیا و پاکدامن بودن پدر مادرشون زندگی کردن.

ولی جلوی چشمشون یک نفری هست که  همه اون چیزایی که براش مثل معجزه است ، برای اون(برادر،پسر خاله ، عمو و...) روتین زندگیشه!

کلی دختر زیر هجده سال به زور ازدواج کردن...شاید الان که گفتم زور تو ذهنتون کلی چیز وحشتناک بیاد...اما زور همیشه با ظاهر کثیفش نمیاد! زور یعنی اینکه از بچگی تو گوش دختر بخونن که باید جوری باشی که پسندیده بشی! تو نباید اول عشقت رو ابراز بکنی! دختر رو چه به کار کردن؟ دختر رو چه به ورزش؟ و.....  یا اینجوری میشه که دختر برای آزادی ازدواج میکنه و خودش رو بدبخت میکنه یا اینکه که مغزش شستشو داده میشه و فکر میکنه که بله! هدف اول و آخر من در زندگی ، ازدواج کردن به هر قیمتیه!

پریود یک مرحله کاملا طبیعی از زندگی خانوم هاست که هنوز هم که هنوزه جاهایی بی حیایی شمرده میشه و حتی نزدیک ترین افراد زندگیش (پدر ، برادر و..) هم نباید مطلع بشن.

از پریود شدن و گفتن این (مثلا گفتن اینکه چون امروز پریودم ، حالم خوب نیست و نمیتونم فلان کار رو انجام بدم) نترسید و خجالت نکشید.

اجازه ندید که کسی به اسم غیرت و دوست داشتن توی زندگیتون دخالت بکنه!

شما ناموس و مال اموال هیچکس نیستید!

هنوز هم خیلی ها به افسانه بکارت باور دارن و به خاطرش دکتر میرن و به زشت ترین شکل ممکن قبول میکنن که معاینه بشن! (اگر شد حتما در این باره مینویسم ، فعلا اگر به اینستاگرام دسترسی دارید حتما پیج raralifestyle رو ببینید که در این باره توضیح داده)

و در آخر....هیچوقت درگیر کلیشه ها نشید و به خاطرش از آرزوهاتون..از زندگیتون دست نکشید❤️


فرق هست..

گوش کردن با شنیدن فرق داره

رک بودن با بی ادبی فرق داره

امر به معروف با فضولی فرق داره

عشق با هوس فرق داره

احترام با اجبار فرق داره

دلداری دادن با حس ترحم فرق داره

ساکت و تودار بودن ، با نبودن آدمی که حرفتو بشنوه فرق داره

 

فرق داره.....


شانزدهم مهر ماه هزار و چهارصد!

 * امروز قرار بود خاله ام بیاد خونمون ، منم داشتم سالاد درست میکردم بعد دستمم بریدم ؛ فکر میکنید در نتیجه چیشد؟ خاله ام زنگ زد گفت همسر جان کیک خورده بوده مسموم شده و حالش بده نمیتونه بیاد :| ( دعا برای شفای همه بیماران )

حالا منم انگشت بریدم برای این ها! البته آخرش به خانواده زخم انگشتم رو نشون دادم و گفتم برای اینکه شما سالاد بخورید دستم برید ها!! هه ، خلاصه که به هدفم رسیدم:))))) وای حالا یاد یه چیزی افتادم ، یه زمان کش فانی بافت مد شده بود ، منم کش هارو میکردم تو انگشتم و دستبند و گردنبند درست میکردم، انقدر کش تو دستم میموند که انگشتم کبود میشد ؛ همیشه میگفتم من برای این دستبند گردنبند ها انگشت کبود کردما:))))))) خلاصه منت گذاشتن و فخر فروشی از ویژگی های بارز وی بود:)))) (الکی)

* امروز رفته بودم دریاچه چیتگر و واقعا به این نتیجه رسیدم که هرچی زوج عاشقه میاد اینجا قرار میذاره! :)))) 

* از دوستم خواستم جواب سوال های حسابان رو بفرسته؛ننوشته بود، بعد خواستم فقط بگه باید چیارو بنویسیم ، اونم نمیدونست، خلاصه که قسمت همین بود که من درس نخونم امروز:)) ببینید دیگه شماهم شاهد بودین چقدر در پی درس بودم و نشد،ای بابا ، ای بابا :(

*از جمعه هفته بعد دوباره این آزمون های گزینه دو شروع میشه -_-

* راستی من فهمیدم وقتی گریه میکنم ، بعدش با یک آسودگی خاصی در سکوت فرو میرم و آرامش اون لحظه رو خیلی دوست دارم. *,*

*الان؟ الان درگیر اینم که کریم خان زند و آقا محمد خان و لطفعلی خان و اینا چیکار کردن :|||| عجب....عجب....

*بحث درس شد ، حرف آخرو بگم و برم؛ شماهم شنیدین که هنر و کنکور هنر آسونه و اینا نه؟ :)))) حتما در روزهای آتی راجب این موضوع براتون مینویسم! -_- (رشته من هنر نیست ، میخواست باشه ولی سر از ریاضی در آورد! -_-)

همین دیگه دوستان....

برای اولین بار از اتفاقات یک روزم براتون نوشتم ، مورد پسند واقع شد باز هم مینویسم انشاااااالله.  *شبتون بخیر...تاریکی به کام....و از این حرفا*

آره میدونم شب کنکوری ها بخیر نیست..بگذریم

بهرحال! نقطه

 


فریاد های یک دل محنت کشیده

اگر کسی به نوشته های غمگینتون اعتراض کرد و گفت این ها همه انرژی منفیه ، بهش بگید :

این شعر ها که روح تورا رنج داده است

فریاد های یک دل محنت کشیده است! :)

 

* فعلا این رو بگم که در کل هوای هم رو بیشتر داشته باشیم ، تا بعد ❤️

 

 

 

 

 


سکوت:)

دردی که انسان را به سکوت وا میدارد
بسیار سنگین تر از دردیست
که انسان را به فریاد وا میدارد...!
وانسانها فقط به فریاد هم میرسند
نه به سکوت هم...!
فروغ فرخزاد
 
:)))...

اینجا ایران است ، بدون تعارف

من رو ببخشید که بعد چند روز بی مقدمه با یک خبر تلخ شروع میکنم ، ولی باید بگم!
دیروز در سنندج ، دختر ۲۲ ساله ای به خاطر داشتن دوست پسر توسط پدرش که روش بنزین ریخته کشته شده...
یک انسان....باید به چی برسه که بتونه بچه خودش رو بکشه؟؟؟
پزشکش این خبر رو منتشر کرده و دستور برخورد با این پزشک داده شده!!
دقت کنید...دختری توسط پدرش به آتش کشیده شده و کسی که قراره باهاش برخورد بشه پزشکیه که این خبر رو داده...
حالا بیست و سی کجاست؟؟ اخبار ایران کجاست؟؟عدالت...قانون....کجاست؟؟؟
میدونستید که پدر و جد پدری حق کشتن بچشون رو دارن و مجازات نمیشن؟؟؟!!!!!!
سقط جنین جرمه و هرروز کلی لایحه مختلف براش تصویب میشه
اما به دنیا آوردن اون بچه و بعدش هر بلایی که دلت خواست سر روح و جسم و زندگی و آرزوهاش بیاری جرم نیست!!!
میدونستید که بعدش کلی آدم میان میگن...خب حتما دختره یه کاری کرده....نه....قضاوت نکن....
نه بذار من بهت بگم ، دهنت رو ببند و این رو بدون هیچ کسی حق گرفتن جون کسی رو نداره!!!
چند وقت پیش از یکی از دوستانم شنیدم که یکی از اطرافیانش میگفته اونقدری که تو فکر میکنی تو ایران بی عدالتی نیست مخصوصا برای خانوم ها...اینا دیگه دارن زیادی گنده اش میکنن و این مزخرفات
میدونین تاحالا چندین دختر به دست پدر و برادر و عمو و... به اسم ناموس کشته شدن؟؟؟
چندین دختر در کودکی باردار شدن ( تجاوز از سمت همسر (کودک همسری) تجاوز از سمت محارم!)
و فقط چند تا خبرش رو ما تو اینستاگرام و تلگرام میخونیم؟؟؟!!!!
و گفتن اینکه دارن زیادی بزرگش میکنن نمک روی زخمه؟
زیادی بزرگ میکنن؟
بزرگ از نظرتون چیه؟؟؟
دیگه چند آدم باید خودش و آرزوهاش کشته بشه
چند دختر به بهانه ناموس کشته بشن و یا تو خونه حبس بشن
که بفهمید...
بسیار غمگین ام...
از این خبر ها....
و بیشتر از اون...کسایی که به این پدررر ها
به این مررد ها حق میدن
و من بیشتر از هر وقت دیگه ای میفهمم داریم با این همه هیولا زندگی میکنیم!


ای دل من...

ای دل من گرچه در این روزگار

جامه رنگین نمی‌ پوشی به کام

باده رنگین نمی ‌بینی به جام

نقل و سبزه در میان سفره نیست

جامت از آن می که می ‌باید تهی است

ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم

ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب

ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار

گر نکوبی شیشه غم را به سنگ

هفت رنگش می‌شود هفتاد رنگ

"فریدون مشیری"


اصلا مگر میشود خوشحال بود؟

کاش مثل کودکی اشکم دم مشکم بود تا هروقت ناراحت میشدم همان لحظه برایش غصه میخوردم و تمام.

اما از وقتی بزرگ شدم،به راحتی اشکم نیامد؛به راحتی قلبم نشکست.

باید غم ها جمع میشد ، تا بتوانم یکهو برای همه شان گریه کنم.

باید قلب به مرور ترک برمیداشت تا با هر یک قطره اشک ، تکه ای از قلب هم فرو بریزد، گاهی وقت ها از خودم میپرسم ، "اصلا مگر میشود خوشحال بود؟"

وقتی هرروز در سیاهی زندگی چشم باز میکنی و آثار سرنوشتت را توی خانه ، روی میز ، روی نقاب های اطرافیان و پشت پنجره میبینی؟

پنجره....شاید مشکل همین باشد ، شاید مشکل همه این پنجره ها و قفس ها باشد..

راستی! مگر میشود خوشحال بود ، وقتی هرروز چشم های خیست را در آینه میبینی؟

شاید یک روز که پرنده ای در قفس نبود..

حرفی در سینه حبس نشد..

کسی نقش بازی نکرد....

اشک خوشحالی در چشم هایمان حلقه زد...

شاید...شاید اون روز بشود خوشحال بود..

 

 


فکر ها...

فکر ها عزیزِ من....فکر ها هیچوقت مرا تنها نمیگذارند.
حتی وسط یک آهنگ آرام که بقیه برای آرامش گوش میکنند.
حتی وسط مهمترین سکانس فیلم.
حتی وقت کتاب خواندن.
فکر ها همیشه با منند و من را میترسانند و ریشه شادی هایم را میخشکانند.
فکر ها مرا میترسانند از گذشته ای که فرصتی برای جبرانش نیست و آینده ای که از همه آنها ترسناکتر است.
و حالی که چه وقت خوشی باشد ، چه وقت غم ، با فکر میگذرد.
فکر ها عزیزِ من ، مرا تنها نمیگذارند.
بر عکسِ تو.

 

پ.ن:اولین بار در صفحه اینستاگرامم : _Kermit.ism ، این متن رو منتشر کردم.

اون کیه که دو جا با دو اسم مختلف فعالیت میکنه؟من -_-

Designed By Erfan Powered by Bayan