ویترین ویانا

🖤به نام خداوند رنگین کمان.....


امید است...برای همین زنده ایم!

چند روز پیش در وبلاگی که برای یک دختر بود راجب برادرش میخواندم که انگار وارد رابطه دوستی با دختری شده ؛ دختر با این موضوع شوخی کرده بود و گفته بود چرا دختر دست از سر برادر من برنمیدارد ( ! -_-).
همه هم در نظرات نوشته بودند : عه! چیکارش داری بذار جوونی کنه! ، اتفاقا اینجور پسرا رابطشون با خواهر و مادرشون هم بهتر میشه ( |: در صورتی که هرکسی اول در خانواده اش مهارت ارتباط را یاد میگیرد )
و خلاصه از این قبیل نظرات که همه به شوخی گرفته بودند و برایشان کاملا عادی بود.
همه این هارا وقتی میخواندم که  هفته گذشته،
دختر ۲۱ ساله‌ای به دست پدرش به قتل رسیده و نوشته دختر با یک پسر جوان در ارتباط بوده و پدر دختر چون با این ارتباط مخالف بوده، دختر را به قتل رسانده و جسد را درون یک چاه در اطراف روستا انداخته. مادر این دختر اعلام کرده که بابت قتل دخترش، شکایتی از همسرش ندارد و البته حکم پدر همان سه تا ده سال حبس است و تمام.
وقتی که رومینا اشرفی سیزده ساله به همین دلیل توسط پدرش با داس کشته شد.
وقتی که دختر دیگری با تبر.......خدای من ، حتی نوشتنش هم قلبم را میسوزاند و باورنکردنی است.
اینکه دخترانی به جرم عاشق شدن توسط یکی از نزدیک ترین افراد زندگی شان‌ ، پدر ، به وحشیانه ترین شکل ممکن با داس و تبر کشته شده اند یا جسدشان را در چاه انداختند...
و علاوه بر آن نظرات مردم با این مضمون که ما از همه ماجرا خبر نداریم ( باید چه ماجرایی باشد تا قبول کنیم کشته شدن به دست پدر عادلانه است؟! ) مرد است غیرت داشته (غیرتی که جان زنان را گرفته) و....
تفاوت نظرات قتل دختر به جرم عاشقی و در رابطه بودن یک پسر را دیدید؟؟؟
راستی! مگر نه اینکه پسر هم با یک دختر در ارتباط است
حالا از آن ور دختر هم با پسر در ارتباط است
چرا وقتی برعکس میشود تشنج میکنیم و هزاران انگ به دختر میزنیم؟!
چون همیشه دختر و به طور کلی زن ، ناموس و‌ مال و اموال یک جامعه به شمار میرفته و با این دلایل بعضی ها دل نداشته شان را آرام میکنند که قتل دختر طبیعی بوده.
اما دوستی برای پسر جوانی کردن است و ایراد ندارد(خدایا مرا بجو! نکند اینها فکر میکنند پسر ها عاشق خودشان میشوند نه یک دختر؟! )
امیدوارم روزی ریشه این جهل و تعصب کنده شود و دوستدارانش هم هرچه سریعتر بروند پیش خدا که حسابی کار دارند.
امید است که عاشقی برای هیچکس جرم نباشد..
*امید است ، برای همین زنده ایم! 💚


ما به اندازه کافی له شدیم

تا به الان هرگز انقدر احساس غریبی نکرده بودم.

 دیگر هیچکس را نمیشناسم...از همان وقتی که کسی احساس مرا نشناخت و مرا به بازی گرفت.

مایل به شنیدن قربان صدقه ها و کنارت هستم و من با بقیه فرق دارم های الکی که تک تک شان بدون استثنا بوی تعفن میدهند نیستم.

این زندگی مرا کشت و دیگر هیچ همدردی و نصیحتی پاسخگو نیست چون آدم وقتی زنده است نیاز دارد بشنود ؛ اما به شما میگویم،وقتی کسی میگوید حالم بد است و مرا تنها بگذار ، منظورش این است که مرا با خودت تنها بگذار و پیش من بمان!

اگر فکر میکنید با یک درد و دل ساده و دلداری و همدردی به شما انرژی منفی میدهند حتما حتما از آنها دوری کنید اما خواهش میکنم این حرف را تو روی کسی نگویید!

حق ندارید احساسات کسی را سرکوب کنید.

اگر حس میکنید فقط آدم روزهای خوشی و خنده هستید و موقع غم خودتان بقیه را یاد میکنید ، بدون تعارف خواهش میکنم هرچه زودتر از این روزگار گورتان را گم کنید!

ما به اندازه کافی له شدیم.


×مهم× دختران افغانستان

بسیاری از دختران ورزشکار افغانستان در معرض تهدید جدی جانی قرار دارند.

    ماه جبین حکیمی از بازیکنان تیم ملی والیبال بانوان افغانستان که در رده سنی جوانان بازی می‌کرد، توسط طالبان در شهر کابل ذبح شد (‌سر بریده شد).
ثریا افضلی (نام مستعار) از مربیان تیم ملی والیبال بانوان افغانستان در گفت‌وگو با ایندیپندنت فارسی، کشته شدن این بانوی ورزشکار را تایید کرد، اما گفت غیر از خانواده ماه‌جبین، کسی از زمان دقیق و چگونگی این اتفاق آگاه نیست. ما‌ه‌جبین تا قبل از فروپاشی دولت پیشین افغانستان، در باشگاه والیبال شهرداری کابل بازی می‌کرد و از بازیکنان موفق این باشگاه بود.

ثریا افضلی گفت قتل ماه‌جبین حکیمی احتمالا در اوایل اکتبر رخ داده است و به‌دلیل اینکه خانواده‌اش تهدید شده‌اند در این مورد با کسی صحبت نکنند، این مسئله پوشیده مانده است. به گفته افضلی، پس از فروپاشی دولت پیشین، دختران ورزشکار در سراسر افغانستان، با تهدید جدی امنیتی مواجه‌اند و افراد طالبان دنبال آن‌ها آمده‌اند و ‌خانه‌های شماری از آنان را در شهرهای گوناگون تفتیش کرده‌اند. بسیاری از دختران ورزشکار، به‌ویژه اعضای تیم والیبال بانوان افغانستان که در مسابقات خارجی و داخلی شرکت کرده‌اند و در برنامه‌های رسانه‌ای حضور داشته‌اند، در معرض تهدید جدی قرار دارند.
این مربی تیم ملی والیبال بانوان افغانستان گفت از میان بازیکنان این تیم، فقط دو نفر توانسته‌اند از طریق اقدام شخصی از افغانستان خارج شوند و بقیه‌ اعضای تیم در داخل افغانستان در تهدید و وحشت به سر می‌برند. خانم افضلی در این مورد گفت: «همه بازیکنان تیم والیبال و بقیه بانوان ورزشکار در وضعیت نامناسب و در ناامیدی و ترس به سر می‌برند. همه مجبور شده‌اند متواری شوند و در مکان‌های نامعلوم زندگی کنند.»
منبع:
ایندیپندنت فارسی
https://www.independentpersian.com

× طالبان عوض نشده اند ×

× منتشر کنید ×


بالکنی که حسابش با خانه جداست.

تا به حال به شکل بالکن دقت کرده اید؟ یک جورهایی انگار از خانه در آمده ، اما داخل خانه است؛ انگار ساخته شده تا هروقت دلت از اهالی خانه گرفت به آنجا پناه ببری و دورهارا که شاید خبر خوبی منتظرتان باشد را بنگری..

همیشه تماشای عبور را دوست داشتم؛ عبور ماشین ها و آدم ها.

ماشینی که با سرعت ، صدای زیاد آهنگ و خنده های سرنشینانی که میرسد لبخندی بر لبم می آورد و دلم میخواهد داد بزنم که نگه دارند تا من هم بروم پایین و سوار ماشین بشوم؛ این فکری است که همیشه راجب ماشین ها با سرنشینان سرخوشی که شبانه در خیابان پرسه و به زبان ساده تر دور دور میکنند در سرم می آید.

نگاهم به خانه روبه رو میفتد ؛ خانمی که روی بالکن آمده تا با تلفن حرف بزند؛ یادم میفتد این همان خانه ای بود که چند ماه پیش صدای دعوایشان لرزه بر تنم انداخته بود؛ یعنی او کدام یکی از اعضای خانه بود و سرانجامشان چه شد؟

کمی دورتر ساختمانی است که در شب با چراغ های طلایی اش روشن شده...من همیشه به دورتر ها احساس بهتری دارم؛ شاید چون زندگی من آنجا جریان ندارد:).

سر آخر نگاهم را به پایین میندازم ؛ این فاصله کم از زندگی تا مرگ کمی مرا میترساند؛هنوز با خودم به نتیجه نرسیدم که بمانم یا ترس را به جان بخرم و این فاصله را تمام کنم..

قبل تر ها وقتی روی پشت بام این فکر به سرم میزد تمام آرزوهایم جلوی چشمانم می آمدند ؛ ترسناک است که دیگر آرزویی ندارم.

که دیگر دلیلی برای ماندن ندارم•

شارژ هدفون تمام میشود و میروم داخل؛ هدفون را به شارژ میزنم و سویشرتم را در می آورم ؛ دوباره زندگی را میبینم، دوباره همه چیز مثل قبل است.

کاش کار آن فاصله را تمام میکردم..

پایان همه اینها به تو فکر میکنم که میتوانستی باشی

شاید تو دلیل ماندنم میشدی.

گفته باشم ، من بی دلیل جایی نمیمانم

این آخرین هشدار های یک آدم معمولی است که از خانه به بالکن پناه برده.

بالکنی که حسابش با خانه جداست.


جبر جغرافیایی..

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

هیچکس منتظر ما نمیمونه.

به کسی که نزدیکمونه ، تو همه شرایط پشتمونه ، دوستمون داره و براش در اولویتیم اهمیت نمیدیم میریم قربون صدقه کسایی که هر چند سال نوری میبینمشون.

چمونه جدی؟! :|

بعد فکر میکنیم اون آدم هم همینجوری میمونه و اجازه میده بذاریمش تو آب نمک😏

 اگر صبر و احترام میخوایم ، خودمون هم باید متقابلا یک چیز هایی رو رعایت کنیم.

اینم رو دیوار خودمون بزنیم که هیچکس عاشق چشم و ابروی ما نیست! :||

آدم ها از یک جایی به بعد میرن.

از یک جایی به بعد دیگه خودشون رو یادآوری نمیکنن !:)

آدما برای موندن دلیل میخوان.

میرن.

منتظر نمیمونن.


بگم چی شده؟(۱)

امروز از اون روزهایی بود که کلا ریلکس کردم و هییچ کاریم رو جلو نبردم:)))

خب چه کاری بهتر از دیدن رفیقت بعد یک سال ؟!😌😍

البته خب این رفیق من یکم مثل خودم اعصابش ضعیفه و با راننده اسنپ دعواش شد و مجبور شد با یک ماشین دیگه بیاد🤦🏻‍♀️

و من رو با کلی زوج عاشق تنها گذاشت:))) برای همین من رفتم کنار چرخ و فلک که مسئولش آهنگ همه میدونن عشق من خیلی خانومهههه(یک همچین چیزی)(خداروشکر یادش رفت مثلا روم زوم کنی بوم بوم کنه قلبم رو بذاره:))) روی یک سنگ نشستم و تنهایی از اطرافم لذت بردم:)

البته با توجه به اینکه جامعه امنی داریم و منم همیشه یک حس بدبینی دارم ، با استرس هم گذشت....

رفیقم اومد و گفت شاید دوسال دیگه برن ترکیه... رفیق دیگم هم میگفت میخواد برای بورسیه اپلای کنه و بره...

آقا/خانوم ، چرا همتون دارید میرید چراااا😭😭😭

دیگه کم کم دارم حس میکنم خودم تنهایی مهاجرت کردم اومدم ایران :|

چطور دلتون میاد مردم خونگرم و صبور کشور چهارفصلمون و خانواده رجبی رو ترک کنید؟؟ 

ای بابا

ای بابا.

اینجوری که داره پیش میره واقعا شب شما بخیر.

آها راستی ، یه قانون نانوشته که چه عرض کنم ؛ خانواده ایرانی یه قانون حک شده دارن با این مضمون : نباید بذاریم کسی حالش بیشتر از دوساعت خوب باشه.

وقتی میگم اصلا یعنی اصلا.

حالا دارم فکرامو میکنم بهتره منم اپلای کنم و بذارم بررررم من:))

شب بخیر.

 


مثلا حالمان خوب شود..

مثلا رویایی که اکنون در سر داری به حقیقت بپیوندد و آن وقت بفهمی خدا چرا این رویا را به تو‌ واگذار کرده بود.
بفهمی که دنیا به تو احتیاج داشت و همه چیزی که به دست آوردی ، ارزش همه رنج های امروزت را داشت...
مثلا دیگر معنی حال خوب ، معنی زندگی کردن را بفهمی.
آن روز که آسوده کنار پنجره نشسته ای و به خاطر حال خوبت ، آسمان را آبی تر میبینی و ابر ها را به شکل پرنده ای آزاد و رها که به اجبار باد به سمتی نمیروند..
آن روز تو میفهمی خوشبختی افسانه نیست!
و تنها چیزی که نیاز داری ، تاب آوردن است...


بیست و پنج مهر هزار و سیصد و شصت و چهار❤️

چند سال پیش خوابگاه دختران رو دیدم که چند سال بعدش بیام بگم سی و شش سال پیش، جذابترین بانوی دو گیتی ،  باران کوثری چشم به جهان گشود😭❤️

واقعا سعی کردم متن خاصی بنویسم ، ولی واقعا نباید سعی کنم و باید حس واقعیم رو بگم! من این بشر رو خیلییی دوست دارم خیلی زیاددد :)))))))))

تولد سی و شش سالگیت مبارک بازیگر درجه یک❤️

 همیشه سایه ات بر سر این سینما و تئاتر باشه.

تو تنها دلخوشی من در این دنیای کوفتی هستی: ")

*حیف بود که از خانوممون باران کوثری پستی تو وبلاگم نباشه جدا.

 


تا بهار دلنشین...

تا بهار دلنشین.....راه زیادی است...
باید فراموش کنیم...باید بگذریم
باید از تنهایی احساس ناامنی کنیم و بعد از آن بیاموزیم..
حسرت بخوریم....بترسیم از خودمان و از دیگران...از خودمان که به آنها اعتماد داشتیم؛
زبانمان بند بیاید چون توقعش را نداشتیم
مینشنیم گوشه زندگی و آب میشویم اما تمام نمیشویم!
ما طاقت میاوریم‌..
دقیقا همان روزی که یخ میزنیم....بهار میرسد.
میدانم سخت است عزیزِمن...
اما آن بهار دلنشین منتظر ماست...
هرگز این را فراموش نکن❤️

 

 

Designed By Erfan Powered by Bayan