ویترین ویانا

🖤به نام خداوند رنگین کمان.....


تنها «فکر» پیروز است

با وجود این روزگارِ ویران؛
با وجود دوره‌ای که نویسندگی را می‌کُشد؛
و نویسندگان را می‌کشد؛
و بر کبوتر و گل‌های سرخ و گیاهان، آتش می‌گشاید؛
و اشعار نغز را
در گورستانِ سگان دفن می‌کند؛
می‌گویم: تنها «فکر» پیروز است.
می‌گویم: تنها «فکر» پیروز است.
هزارهزار بار [می‌گویم:]
تنها «فکر» پیروز است؛
و سخن زیبا هرگز نمی‌میرد،
با هیچ شمشیری؛
و [در] هیچ زندانی؛
و [در] هیچ زمانه‌ای.
نزار قبانی


مراحل انتشار پست:)

۱-سرچ کردن بیان و رفتن به پنل

۲-لب گزیدن و شروع به نوشتن

۳-پاک کردن کل نوشته

۴- انتشار این پست برای اینکه بقیه هم در جریان باشن چی میکشی تا یه مطلب رو پست کنی

۵- همچنان قرار دادن قسمتی از لبت بین دندون ها و فشار دادن محکم تا جایی که قرمز بشه و بله! اینه سپرت در برابر همه فشار های زندگی😅


ما هرگز نمیبخشیم

به قول دوستم ما تو دنیای دیزنی زندگی نمیکنیم که تو بیای کل زندگیمو خراب کنی و منم ببخشمت و همه چیز صورتی و قشنگ تموم بشه!

ما تو دنیای واقعی زندگی میکنیم.

ما واقعی درد میکشیم.

ما واقعی زندگیمون خراب میشه.

ما واقعی عزیزانمون رو از دست میدیم.

پس ما هرگز نمیتونیم ببخشیم و بگذریم.

~

ای زورمند، روز ضعیفان سیه مکن

خونابه میچکد همی از دست انتقام (۱)

- پروین اعتصامی

۱- انتقام : تقاص ، خونخواهی


شآهچراغ...

 

عکس این طفل معصوم رو تو یه کانال تلگرامی دیدم که نوشته بود توی حادثه شاهچراغ پدر و مادر و برادرش رو از دست میده.

اینکه چجوری قراره تو این دنیای بی رحم با این چشمایی که پر از حس غربته تنها باشه قلب آدم رو به درد میاره...

واقعا نمیدونم چی میشه گفت که عمق فاجعه رو نشون بده...تسلیت..هرروز تسلیت میگیم و رد میشیم ، هرروز پیر و جوون و دختر و پسر بیگناه جنازشون میاد ‌‌و ما تسلیت میگیم.

امیدوارم مسبب همه این قتل ها تاوان کاراشونو پس بدن.

پ.ن۱:قلب ما از درد همه ی هموطنانمون به درد میاد ، فرقی نداره کجا باشن و از چه قشری باشن ، بحث گرفتن زندگی آدمه ، کاش بعضی ها اینو بفهمن و نمک به زخم نباشن و از این جنایات به نفع خودشون استفاده نکنن که واقعا خجالت آوره!

پ.ن۲: پست قبلیم خون ناحق بود ، این پستمم همینه ، تازه برای همه چیز که پست نذاشتیم ، برای جمعه خونین زاهدان پست نذاشتیم ، اینا همش اسمش هست زندگی در ایران! 💔

تسلیت شاهچراغ🖤


خون ناحق

یه خون ناحق

تا چهل روز بازار رو کساد میکنه؛

بعضی وقت ها هم تا قیام قیامت.

!!!

.

دیالوگ فیلم خانه پدری ساخته کیانوش عیاری

مهسا امینی

 


کاش نامرئی بودم

بهشون فکر میکنم ، خودم کاری کردم که راهم ازشون جدا بشه و فکر میکردم راه جدید و آدمای جدیدش هیجان انگیزن ولی اشتباه فکر میکردم.

اما موضوع اینه که قبلا هم که پیششون بودم حس خاصی نداشتم! داشتما ولی اونجوری نشد که من میخوام ، هیچ وقت اونجوری نشد که من میخوام و هیچ وقتم نمیشه و این خیلی غم انگیزه چون دلیلشو میدونم اما قادر به تغییرشم نیستم!

همه چیز اشتباه بود ، من اصلا نباید اونجا میبودم ، الانم نباید اینجا باشم.

شنیدین بچه ای که سنش کمه و مامان باباش جدا بشن و هر چند وقت یکبار پیش یک کدومشون باشه هوایی میشه و خوب نیست؟ موقعیت منم همینجوریه ، نمیدونم به کجا تعلق دارم و نمیدونم کدوم طرفیم ، از همههه لحاظ ، شخصیتی ، اعتقادی و...

اما فرداهم باید برم همونجا ، میدونی قسمت غم انگیز زندگی اینه که حتی وقتی نمیخوای هم ادامه داره ، هرررچقدرم زجه بزنی و بگی نمیخوای باز برمیگردی خونه اول و باید ادامه بدی ، باید آدمارو ببینی ، باید حرفاشونو بشنوی و یه لبخند مسخره بی معنی بزنی و منتظر بشی تموم بشه و برگردی.

بودن ، موندن ، ادامه دادن ، اینا چیز بدی نیست ، بد اینه که جایی باشی که ندونی کجاست و فقط بدونی بهش تعلق نداری ، فقط میدونی نباید اونجا بمونی ، کاش نامرئی میشدی.

کاش نامرئی بودم.

وجود داشتن توی این دنیا زیادی ترسناکه ، از پسش برنمیام.


در دنیای تو ساعت چند است؟

در دنیای تو ساعت چند است؟

اسم فیلمی به کارگردانی صفی یزدانیان با علی مصفا و لیلا حاتمی دوست داشتنی:) فیلمش به قول شما جوونا وایب خیلی خوب و آرامش بخشی داره ، اگه درس ها اجازه بدن حتما دوباره میبینم.

 « علی مصفا(فرهاد) : سلیقه تو رو یادمه... هر چی تو دوست داشتی رو دوست داشتم... اون روز رو یادمه که خانم معلم پرسید"هر کی از چی توی زمستون خوشش میاد؟"
همایون خله گفت از شیر سرد... لاله گفت از دماغ هویجی آدم برفی... آندرو گفت از برف... یاسمن گفت از هیچیش... ناهید گفت از سرما خوردن... علی گفت از صدای برف... من گفتم از تعطیلی مدرسه بخاطر برف... تو گفتی از بوی پوست پرتقال سوخته روی بخاری وسط روز برفی... میدونستم تو یه چیزی میگی که شبیه بقیه نیست؛ تو فرق داشتی گلی...»

پست آخر ویلی ونکا رو خوندم که از اسم این فیلم استفاده کرده بود و با خودم گفتم در دنیای تو ساعت چند است چه سوال خوبیه در جهت احوال پرسی! در دنیای من نمیدونم ساعت چنده ، دنیای من خیلی بلاتکلیفه برای همین ساعت خاصی نداره ، ولی فکر کنم حوالی غروب باشه.

پ.ن۱:جدیدا فهمیدم که پراشتهایی عصبی پیدا کردم! هر دم از این باغ بری میرسد:( واقعا حس بدیه.

پ.ن۲: کاش من گلی (شخصیت لیلاحاتمی در فیلم در دنیای تو ساعت چند است) بودم که اصلا از فرانسه برنمیگشتم ، حتی اگر یکی مثل فرهاد منتظرم بود.

پ.ن۳: در دنیای شما ساعت چنده؟


حرف دلم را از شاهرخ مسکوب بخوان

خدایا تو که می‌توانی آن بهشت کذایی را بیافرینی، چرا ما را اسیر چنین جهنمی کردی؟ به تو هیچ امیدی ندارم، هر چه هست در من است، به شرط‌ها و شروط‌ها. خنده‌دار است اما راستی انگار اعصابم درد می‌کند. همه این روزهای اخیر جانم لخت و سنگین بوده است. گویی سربی در آن است که پیوسته مرا فرو می‌کشد و زمینگیر می‌کند.

شاهرخ مسکوب، سوگ مادر


روز جهانی دختر...!

" به مادرم بگویید دیگر دختر ندارد "

یازده اکتبر ، روز جهانی دختر

به یاد تمام دخترانی که در خانه و خیابان کشتید.

🖤


میتونی به این همه چرا جواب بدی؟

احساس میکنم پیر شدم و حوصله هیچ چیز و هیچ کاری رو ندارم؛ حتی دلم نمیخاد به چیزی فکر کنم ، چرا اینجوری شدیم؟

دلم نمیخاد هیچ اتفاقی رو دیگه چه تو زندگی شخصیم چه جامعه قبول کنم ، یعنی بخوام هم دیگه نمیتونم و ظرفیت ندارم :-( چرا تموم نمیشه.

دوست ندارم بیانش کنم ولی خسته شدم ، چرا عمرمون سوخت؟

Designed By Erfan Powered by Bayan